برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۳۱

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
در سیرت پادشاهان
— ۱۷ —

و نزاع برخاست که ده[۱] درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند

  نیم نانی گر خورد مرد خدا بذل درویشان کند نیمی دگر  
  ملک اقلیمی بگیرد پادشاه همچنان در بند اقلیمی دگر  

حکایت

طایفه دزدان عرب بر سر کوهی نشسته بودند و منفذ کاروان بسته و رعیت بُلدان از مکاید ایشان مرعوب و لشکر سلطان مغلوب بحکم آنکه ملاذی منیع[۲] از قله کوهی گرفته[۳] بودند و ملجأ و مأوای خود ساخته مُدبّران ممالک آن طرف در دفع مضرّت ایشان مشاورت همی کردند که اگر این طایفه هم برین نسق روزگاری مداومت نمایند مقاومت ممتنع گردد

  درختی که اکنون گرفتست پای بنیروی شخصی[۴] براید ز جای  
  وگر همچنان روزگاری هلی بگردونش از بیخ بر نگسلی  
  سر چشمه شاید گرفتن ببیل چو پر شد نشاید گذشتن بپیل  

سخن بر این مقرر شد که یکی[۵] بتجسس ایشان برگماشتند و فرصت نگاه میداشتند تا وقتی که بر سر قومی رانده بودند و مقام[۶] خالی مانده تنی چند مردان واقعه دیده جنگ[۷] آزموده را بفرستادند تا در شعب جَبل پنهان شدند شبانگاهی[۸] که دزدان بازآمدند سفر کرده و غارت آورده سلاح از تن بگشادند[۹] و رخت و غنیمت بنهادند نخستین دشمنی که بر[۱۰] سر


  1. دو.
  2. معین.
  3. بدست آورده.
  4. مردی.
  5. پا: و جمعی.
  6. بقعه.
  7. کار.
  8. شبانگاه.
  9. سلاح بگشادند.
  10. در.