این برگ همسنجی شدهاست.
باب هشتم
— ۱۷۸ —
درخت کرم هر کجا بیخ کرد | گذشت از فلک شاخ و بالای او | |||||
گر امیدواری کزو بر خوری | بمنت منه ارّه بر پای او |
شکر خدای کن که موفق شدی بخیر | ز انعام و فضل او نه معطل گذاشتت | |||||
منت منه که خدمت سلطان کنی همی | منت شناس ازو که بخدمت بداشتت |
* * *
دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بیفایده کردند یکی آنکه اندوخت و نخورد و دیگر آنکه آموخت و نکرد
علم چندانکه بیشتر خوانی | چون عمل در تو نیست نادانی | |||||
نه محقق بود نه دانشمند | چارپائی برو کتابی چند | |||||
آن تهی مغز را چه علم و خبر | که برو هیزمست یا دفتر |
* * *
علم از بهر دین پروردنست نه از بهر دنیا خوردن
هر که پرهیز علم و زهد و فروخت | خرمنی گرد کرد و پاک بسوخت |
* * *
عالم ناپرهیزگار کور مشعله دارست[۱]
بیفایده هر که عمر در باخت | چیزی نخرید و زر بینداخت |
* * *
ملک از خردمندان جمال گیرد و دین از پرهیزگاران کمال یابد
- ↑ در بعضی از نسخ این عبارت نیز هست: یهدی به و هو لا یهتدی.