در آغاز طیبات در نسیخ قدیم معمولاً اشعار «فضل خدای را که تواند شمارکرد» و «أول دفتر بنام ایزد دانا» در قفای یکدیگر آمده، و پس از آن غزلهائی که در ستایش بزرگانست واقع شده[۱] و از آن پس غزلیات اصلی است و چنانکه در ذیل صفحهٔ ۱۷۱ اشاره کردهایم نخستین غزل آن «برآمد باد صبح و بوی نوروز» میباشد. غزلیاتی هم که در پند و اخلاق و معرفتست در پایان کتاب فراهم آمده و با غزلهای عاشقانه آمیخته نشده و در این نسخهها نه تنها این نکات رعایت شده که آنچه در مدح یا در پند است یکجا باشد بلکه رعایتهای دقیق دیگریهم شده که بانظر تأمل و توجه باید نگریست.
مثلاً بعد از غزل «میروم وز سر حسرت بقفا مینگرم» غزل «سعدی اینک بقدم رفت و بسر باز آمد» واقع شده که در نسخههای دیگر از خطی و چاپی غزل اول را در طیبات و دومی را در خوانیم و یا در قصائد آوردهاند.
همچنین غزل شمارهٔ ۳۷۹ که باین بیت تمام میشود:
سعدی از دست فراقت همه روز این میگفت | عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم |
پیش از غزل ۳۸۰ است که باین بیت آغاز میشود:
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم | تا برفتی ز برم صورت بیجان بودم |
و باین ترتیب مطلع و مقطع این دو غزل که یکنوع پیوستگی دلپسندی دارند بهم مرتبط میشوند ولی در نسخ دیگر اولی در طیبات و دومی در بدایع (در بعضی نسخ هم در خواتیم) ضبط شده.
- ↑ این غزلها را که ما در جزو مدایح بشمار آوردهایم بدین ترتیب است:
۱– ماه فروماند از جمال محمد. ۲– بناز ای خداوند اقبال سرمد. ۳– فلک را اینهمه تمکین نباشد. ۴– چه دعا گویمت ای سایهٔ میمون همای. ۵– آن روی بین که حسن بپوشیده ماه را.
— ۱۰ —