برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۸۷

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۸۵ —

سفینه میسازند[۱]، اگر نوح را در عمری بیکی طوفان مبتلا کردند و بسفینه پناه برد عشاق مسکین که همه عمر سروکار ایشان با بحر محبت است و هر نفسی بر سر ایشان هزار طوفان محنت، چه عجب اگر تمسک بسفینه سازند تا خود را بساحلی[۲] اندازند تا ازین میانه بر کرانه و ازین بحر بلبی یا بکناری[۳] رسند.

  دل عشق ترا واقعهٔ نوح شمرد زانروی سفینهٔ فراهم آورد  
  یعنی که ازین بحر که عمقش عشقست[۴] جان جز بسفینهٔ برون نتوان برد  

بلابُد دست آویز این مساکین که یعملون فی‌البحر، حرفت و صنعت ایشانست جز بسفینه نباشد تا در وقت تلاطم امواج هموم و تراکم افواج غموم پایمردی کند و ایشان را از نکبات نکباء صبا و دیورِ خوف و رجا، و هبوب شمال و جنوب قبض و بسط، و عواصف عواطف انس و هیبت نجات دهد؛ و از خلاب وحشت و غرقاب حیرت برهاند.

پس هرکس ازین طایفه برای تقبیح قبائح و تفریح فوادح[۵] و دفع بلیت و جلب جمعیت مجموعهٔ میسازند و بحار علوم از منثور و منظوم در وی می‌پردازند و انواع فوائد و فرائد در آن دفینه میکنند و نامش سفینه می‌نهند اما در ضمن این سفینه بحرهای مختلفه است که عمان و قلزم در جنب آن غدیر روانست.

  نرو که نجات از سفینه[۶] سبب است در بحر غمش دلم سفینه طلبست  
  در بحر سفینه باشد این نیست عجب در ضمن سفینه بحر باشد عجبست  

  1. در نسخ چاپی افزوده شده: و گاه یونس را در کام ماهی می‌اندازند.
  2. بساحل.
  3. عمیق بر کناری.
  4. بحر عمیق عشقت.
  5. در یک نسخهٔ خطی تنقیح فرائح و تفریح فوارح.
  6. نجات را سفینه.