میرود، مملو از درختهای جنگل انار و تمشك بود.
این هیئت، ساحل چپ خلیج بسیار طویلی را آرایش میداد که مرقد زاهد معروف گیلانی، تنها بنای منزوی ساحل آن محسوب میشد.
صیادهای دهاتی در شبهای پائیز و زمستان، آن فضا را از صدای خود پر میکردند.
قلت جمعیت، سایر اوقات، آن مکان راغمناك به نظر میآورد.
عدهای از ملاکین به دستیاری زارعین، آنجارا تا حدی آباد کرده و این نقطه و چند نقطهی دوردست را به زبان گیل «نو کلایه» نامیده بودند. یعنی محل نو. در عین حال دیگران «نو بیجار» و به اسامی دیگر اسم میبردند. البته غیر از «نو بیجار» کنونی، وهر نقطهی از آن رنو کلایه، یا «نو بیجار» در نظر اهالی اسامی دیگر نیز داشت، چون به طور قطع محل این خانههای از هم دور افتاده که به مقداری پوست گردوی پراکنده بیشباهت نبودند، تشخیص داده نمیشد.
هر کس درخت با تپه یا دیوار شکستهای را نشانه کرده و محل مقصود در ذهن خود را به انتساب با آن نشانه، تعیین
میکرد.