برگه:MarghadeAgha.pdf/۳۵

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

زرنگی کرده، فوراً آن را دخیل در حاجات خودقراردادند و این نخ هارا برای یادآوری به آن بستند. مخصوصاً عیال «آقاشیخ ملاجانی» و عیال «حاجی قربانعلی سوزن ساز لاهیجی» که در راسته‌ی سوزن‌سازی لاهیجان قدیم، دکانی بزرگ داشت، به یقین دانستند که آن نخ و پشم‌ها که «ستار» به آن پاره چوب بسته بود، عمل دست غیبی بوده است و عقیده‌ی عجیبی درباره‌ی آن چماق کنس پیـدا کردند، که اگر جای قسمتی از عقاید دینی آن‌ها را نمی‌گرفت لااقل اعتقاد آن‌ها را نسبت به اماکن متبرکه‌ی دیگر که در ذهن آن‌ها کهنه شده بود کم می‌کرد. به این جهت هیچ به آن دست نزدند، فقط نخ‌های خودشان را بانهایت ادب روی آن بسته ورد شدند.

دیگران نیز، مخصوصاً زن‌ها به آن دو زن مؤمنه متابعت کرده، در ظرف این مدت دخیل بسیاری از همه رنگ به آن شاخه‌ی زیبا بسته شده بود. نگاه ثانوی، آن دخیل‌ها را به تمامی در پایه‌ی آن شاخه، به «ستار» نشان داد. حالا به خوبی به یاد آورد، آن روز که تور و طنابش را اصلاح می‌کرد و «نوروز مرثیه خوان» به دیدن او آمد. به او گفت: « در غیاب تو آقای بزرگواری نزدیك به جاده

پیدا شده است. »

۳۴