برگه:MarghadeAgha.pdf/۵۸

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

برای من خیلی قیمت دارد. تحقیق کنید، خودم آن را تربیت کرده‌ام. »

ولی هیچ کس به حرف او گوش نداد. و آن جماعت مثل این بود که به تشییع جنازه پرداخته باشند، همه دورهم شدند.

گوششان به فرمان آقا بود. عیال «قربانعلی سوزن ساز » نوحه می‌کرد. اتفاقاً قسمت فوغانی آن چوب، دو ته شاخه‌ی پهن، مثل دوبازوی انسان داشت. آن دو نفر با احترام وادب زیر بازو‌های آن بزرگوار را گرفته، آنرا راست نگاه داشتند و او با آن حالت‌زار و بی‌برگی که این طرف و آن طرف می‌افتاد، مثل این که اظهار بی‌حالی و بی طاقتی می‌کند، برای مستعدین، بسیار رقتناك بود. صدای گریه‌ی آن‌ها را بلندتر کرد.

«ستار» گفت: «من از این چوب هازیاد دارم. گریه نکنید، به شما شبیه به آن را در جنگل نشان می‌دهیم. این نه امام است و نه امامزاده. اول کسی که به آن نخ بست من بودم که آن را نشانه کردم برای امسال که در همچو موسمی به برم» و همین که آقارا دید که چشم‌هایش را بسته و دست مبارك را به پیشانی گذارده، فکر می‌کند و آه می‌کشد، گفت: «برای

حضرت مولائی پیشکش می‌آورم که شب هادر این جاده‌ی

۵۷