برگه:MarghadeAgha.pdf/۷۸

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

یکی از مرید‌های مجرب هوش و کفایت به خرج داد. فراموش کردن اسم او دور از انصاف است.

این وجود نادر «آقا شیخ علی نقی سیاهگلی» بود. وقتی که آن بزرگوار را به جای خود ندید، از مقبره بیرون رفته و روی «ناوی» (تنه‌ی درخت که درونش را خالی می‌کنند و در زیر چشمه قرار می‌دهند تا آب در آن به ریزد و حوضچه‌ای به سازد.) شکسته نشسته فکر می‌کرد. ناگهان از جا بلند شد دوان دوان خود را به مدفن مطهر رسانید. جمعیت را به کنار زد، خود را روی گودال که هنوز مشغول کندن آن بودند انداخت.

با آن مهارتی که از بدر بردن اسناد و قبالجات مردم در محضر آقا پیدا کرده بود، عصای دست خود را که به چماقی بزرک شباهت داشت از زیر عبا بیرون کشیده فریاد زد:

«این است آن بت که به قوه‌ی اسم اعظم، آن را از قبر بیرون آورده‌ام! »

از این صدا هر یك پیش دستی کرده، خواست آن چماق را به رباید. «آقا شیخ علی نقی» فوراً آن را زیرپا انداخت برای تحصیل ثواب اوخروی همه مشغول لگدزدن

بر آن شدند و در ضمن گاهی به آقا نگاه می‌کردند، مثل

۷۷