برگه:Margoliouth-BookAppleAscribed-1892.pdf/16

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

202

* کتاب التفاحة *

این ترجمۀ مقاله ایست از ان ارسطاطالیس که بوقت وفات املا کرده است چنین ݣفتند که چون ارسطاطالین حکیمرا عمر بپایان رسید از شاݣردان وی چندی بروی حاضر بودند چون نزاری تین رناتوالی وی بدیدند ونشانبای مرک ازوی پیدا یافعدد از حیاتش نومید کشتنه مر انله در وی میدید ند آز سرور ونشاط ردرستی عقل آععه دلیل میکرد بر انکه اواز حال خود می یابد بر خلاف آنکه دیگران از و میدیدند پس شا ݣردی بوی ݣفست که مارا جزع بر توبیش از انست که ترا بر خود وا زݣذشتی تو شمناکتریم که توا زݣذشتن خود آکراز انست که تواز خود چیزی می‌یابی بیرون از اچه ما از تو می یابیم مارا نیزازان آکناهی ده ارسطاطالیس کت اما آمچه از خرمی من می پابید نه ازانست که مرا در حیات خود طمعی مانده است ولیکن استواری منست بسال هویش پس از مرگ شافردی نام وی شیماس کت اکرترا این استواری هست سزاوارتر که مارا نیز بنمائی سبب آن تا هههنانکه ترا ُوقهست ما را نیز باشد ارسطوݣشست اف چه دشوارست برمن مغ کفتن اما رعجی یرم از برای شما عضست بشنوم از تربطون که در وی می بینم که در مخ یازد قریطو کشت ارچه من نیکخواهانم شنیدن