برگه:MasaalekolMohsenin.pdf/۲۱۵

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

قسمت نماندند… گفتم خیلی خوب، کار این ملک سلمنا تالان و یغما است، شما چه خدمتی به ما کرده‌اید که عوض می‌خواهید؟ یکی از آن سه نفر سردمدارها گفت سرکار، موقع خدمت گذشته راست می‌فرمائید. آن شبهای دوشین که حضرتعالی [را] لب به لب نوشین بود آ… ما تا دم صبح قراول می‌کشیدیم که کسی مطلع نشود… حضرتعالی مرد نجیبی معروفی هستید، افعال شبانهٔ شمارا در روز نامه‌ها ننویسند. یک شب بنده دو تومان از کیسهٔ خودم مایه گذاشتم، فراشهای حضرت والارا که سراغ آن کردیهٔ معروفه را در دولت منزل سرکار گرفته بودند می‌خواستند داخل بشوند، بکشند ببرند، با هزار مرگ من و دست و رو بوسیدن برگرداندم.. حالا اختیار با شما است! من از استماع این سخنهای دلخراش و جانکاه چنان پریشان شدم که هوش از سرم رفت، نتوانستم جواب بدهم. برگشتم اتاق، بی‌اختیار پیش پدرم گریه کردم، حکایت را گفتم. پدرم سه تومان داد به پیشخدمت که به آنها بدهد. مرا دلداری نمود، گفت کار سردمداران همین است که می‌آیند جوانان اعبان و رؤسای جزو را تهمت می‌زنند، بیچاره‌ها از واهمهٔ افتضاح چیزی می‌دهند از سر باز می‌کنند. اینها برای تو تجربه است. این دفعه خیلی اسرار یاد گرفتی، فراموش نکنی، اما خاموش باش!… حالا آقای مهندس‌باشی، از اوضاع پایتخت شنیدی؟ بلی، تهران مثل یکی از بلاد اروپاست اما تفاوتش این است که در بلاد اروپا از مال و جان و حیثیت خود امنیت دارند در تهران نه! در بلاد اروپا مردم وقت خود را صرف کار می‌کنند تهرانی کار را صرف وقت می‌نماید. گفتم مخصوص تهران نیست، در همه جای وطن ما چنین است. مردم وقتی تنخواه وقت را به کارمصرف می‌کنند که نفع کار مخصوص و راجع به صاحب او بشود. اگر به دقت ملاحظه نمایید وقت یک نفر ایرانی مصروف اقتضای خود

۲۱۴