برگه:MasaalekolMohsenin.pdf/۲۵

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

خود می‌چرخاند و سرانجام نیز برای اینکه گرفتار «عسس بی داروغه» نشود به خانه می‌خزد و به رختخواب پناه می‌برد!

در کتاب مسالک‌المحسنین علاوه بر ترسیم صورتی از دستگاه حکومت استبداد مطلقه - که زندگی مادی را به درجهٔ اسفل‌السافلین رسانیده و خلق را بدل به مشتی بهایم کرده است - از گروه اجتماعی دیگری نیز یاد می‌کند که روح و روان مردم را به زنجیر کشیده و فاسد کرده است؛ روحانیان. و از توضیحات کتاب می‌توان دریافت که مقصود از روحانیان در واقع همان ملاکینی است که خود جزئی از دستگاه استبدادی، و دستیار آنند که به کسوت روحانیت درآمده‌اند، سلطهٔ دوگانه‌ای بر مردم اعمال می‌کنند. کتاب با دخالت روحانیت در امور دنیایی و سیاسی، مطلقاً مخالف است و عقیده دارد که «روحانیت کرم میان درخت اتفاق آرای ملت» است.

کتاب اظهار عقیده می‌کند که «باعث گمراهی هر قوم همان هدایت‌کنندگان است لاغیر»، و هادیان ملت اسلام اغلب نه تنها مانع ترقی کشور و بسط تمدن می‌شوند، بلکه علاوه بر کهنه فکری، مردمی گمراه نیز هستند. روحانی ایران عوام را «با انواع عقوبات شدیده تهدید می‌نماید که مال یتیم را نخورد، خودش می‌خورد؛ دروغ نگوید، خودش هم می‌گوید و هم می‌نویسد؛ طالب شأن و جلال نشود، خودش مثل سلاطین یدک می‌کشد و دربار دارد؛ نماز نافله بخواند [و] روزهٔ مستحبی بگیرد، خودش ناهار ملوکانه می‌خورد [و] عوض نوافل به حساب گندم املاک خود وارسی می‌نماید و یک دقیقه از مشاغل دنیوی سر فارغ ندارد.» این آقایان «همهٔ ایران و ایرانی را حلقهٔ انگشتری» خود کرده‌اند و آنچه در محک معلومات ایشان کم عیار است، رایج بازار ملت ما نمی‌تواند بشود؛ و طبیعی است که آنچه درمحک افکار کهنه کم عیار است، همان ترقی و تمدن است.