برگه:MasaalekolMohsenin.pdf/۲۶۲

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

دوست مهربان من. چگونه که مشتاق ملاقات هستم، جراید نیز مشتاق نشر معلومات جدید، شماست. نمی‌دانم با صعوبات این سفر چه کردید؟ با رفقا چگونه به سر بردید؟ از مرکز اخبار دلخراش می‌رسد، سفر خراسان که در میان بود از نبودن پول موقوف شد، بخت سکنهٔ عرض راه مددکاری کرد، حضرت باری بر بندگان خود یاری نمود وگرنه مزارع کلا چراگاه اسبهای جدو و خرهای لنگ حامل اثقال اردو می‌گشت، و سکنه وقت کار مشغول تسطیح معابر یا حفر مقابر می‌شدند… می‌گویید چرا بیکار نشسته‌ام؟ اما نمی‌نویسید چه بکنم! دقت گرفتن آسان است اما رفع شدت نمودن دشوار است. شما که سر کارید چه دارید؟.. وطن ما هنوز طالب کار و کارگزار نیست. نمی‌دانید در ولایات دوردست چه هنگامه‌ای است!… کوه آتش‌فشان داخله را گذاشتید به پیمودن زمهریر دماوند رفتید!… پریروز محرق‌الممالک از بیکفایتی فراشباشی خود شکوه می‌کرد. می‌گفت شش ماه است در بسطام حکومت می‌کنم صد تومان مداخل غیرعادی برای من پیدا نکرده، بسیار آدم بیکاره می‌باشد. با این بی‌مداخلی قروض تقدیمات خود را چگونه ادا خواهیم کرد؟!.. واقعاً فراشباشی خوب، دست راست حاکم است. در حکومت زنجان حسن‌بگ نامی پیش من بود مرحوم شد، از کیسهٔ من رفت، به مرگ یکی از پسرهایم راضی بودم که او بماند! کارها می‌کرد… مداخلها پیدا می‌نمود که به جان شما تعجب می‌کردم!.. جای هرکس را می‌دانست … موقع مداخل را می‌فهمید… با سادات آشنایی می‌کرد … در صف اول آقای صاحب نفوذ هرروز نماز جماعت می‌خواند … با الواد کارآمد سازش و سلوک می‌نمود… در حکومت چهارسالهٔ زنجان هیچ زحمت نکشیدم… هرشب نیم‌ساعت می‌آمد، دخل یومیه را می‌داد، عرض خود را می‌نمود، دستورالعمل فردا را می‌گرفت می رفت…

۲۶۱