این برگ همسنجی شدهاست.
با دو تن از دوستان قرار گذاشته بودیم روز یکشنبه با هم بگردش برویم. ولی من از خواب برنخاستم و برخلاف عادت، ساعت ملاقات گذشت. دوستان که از خوشقولی من آگاه بودند از تأخیر من در شگفت شده به خانهای که زندگی میکردم آمدند. لحظهای منتظر ماندند، سپس از پلهها بالا آمده در زدند. من از جای جسته از تختخواب بیرون پریدم و به چیزی نمیاندیشیدم جز اینکه هر چه زودتر که ممکن است خود را برای حرکت آماده کنم. وقتی رختهایم را پوشیدم در را گشودم. دوستان من