این برگ همسنجی شدهاست.
مسخ
کند که روی میز هنوز پر از ظرف است. تنه بمیز زد و بهتعجیل مثل یک نفر گیج رفت روی میز نشست. گویا ملتفت نبود که نزدیک او قهوهجوش برگشت و قهوه روی قالی جاری شد.
پسر نگاهی ببالا کرد و نفسزنان گفت: «مادر جان، مادر جان!» معاون را کاملاً فراموش کرده بود و قهوه را میدید که میریزد. گره گوار نتوانست خودداری کند از اینکه چندین بار در هوا با آروارههایش حرکتی بکند مثل کسی که مشغول خوردن چیزیست. در آنوقت مادر دست به جیغ و داد گذاشت، از روی میز بلند شد و در آغوش پدر افتاد که جلو او آمده بود. ولی گره گوار وقت نداشت که بآنها بپردازد، معاون در پلکان بود و چانهاش را روی نرده گذاشته بود و آخرین نگاه را به پشت سر انداخت. گره گوار قوایش را جمع کرد برای اینکه سعی کند که دوباره او را بیاورد. معاون که بیشک مظنون بود بیک جست از چندین پله پرید و ناپدید
۴۷