این دختر شانزدهساله پس از رفتن آشپز قدیم با شجاعت «ایستادگی» مینمود بشرط این بود که دائماً پشت در آشپزخانه را سنگربندی بکند و باز نکند مگر در اثر فرمان عاجل. پس برای دختر جوان راه دیگری نماند مگر اینکه روزیکه پدر غایب است از مادرش کمک بخواهد. مادر در حالیکه اظهار شادی میکرد که جلو در اطاق گره گوار احساساتش فروکش کرد حاضر شد. خواهر آمد تفتیش قبلی کرد و مادر را نگذاشت داخل شود مگر بعد از آنکه تفتیش او خاتمه یافت. گره گوار دستپاچه شمد را باز هم بیش از معمول پائین آورد و چین زیادی به آن داد بطوریکه بمجموع آن حالت طبیعت بیجان ساده را داد. این دفعه صرف نظر کرد که از زیر شمد مواظب باشد و مادرش را تماشا بکند فقط از آمدنش خوشحال بود. دختر جوان گفت: «تو میتوانی بیائی چون دیده نمیشود.» و در حالیکه دست مادرش را گرفته بود او را وارد کرد! اکنون گره گوار صدای
برگه:MaskhKafkaHedayat.pdf/۷۷
این برگ همسنجی شدهاست.
مسخ
۷۷