این برگ همسنجی شدهاست.
مسخ
و از او خواهش میکرد که بجان بچهشان سوء قصدی نکند. گره گوار دیگر چیزی نمیدید.
III
سیبی را که هیچکس جرأت نکرد از پشت گره گوار در بیاورد در گوشت تنش بمنزلهٔ یادبود محسوسی از آن پیشآمد باقی ماند، و زخم خطرناکی که بیش از یکماه میگذشت که گره گوار برداشته بود بنظر آمد که بالاخره به پدر فهماند که پسرش، با وجود تغییر شکل غمناک و تنفرآمیزش یکی از اعضای خانواده بوده و نمیبایستی با او مانند یک دشمن معامله بکند. برعکس وظیفه چنین تقاضا میکرد که جلو تنفر خود را بگیرد و گره گوار را متحمل بشود، فقط او را تحمل بکند.
زخمی که برداشته بود بطور حتمی و علاج ناپذیری از چالاکی او کاست. فقط برای پیمودن اطاقش مثل یک نفر معیوب زمان طویلی را لازم داشت، اما راجع، بگردشهای روی دیوار میبایستی که
۹۴