برگه:ModireMadrese.pdf/۲۷

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مدیر مدرسه
 

دیگر کافی بود. آمدیم بیرون. همان توی حیاط تا نفسی تازه کنیم وضع مالی و بودجه و ازین حرفهای مدرسه را پرسیدم. هر اطاقی ماهی پانزده ریال حق نظافت داشت. برای جارو و گونی و گچ وغیره، سالون را هم که دوتا اطاق جا زده بودند تازه شده بود یازده تا. لوازم تحریر و دفترها را هم ادارهٔ فرهنگ میداد. ماهی بیست و پنج تومان هم برای آب خوردن داشتند که هنوز وصول نشده بود. بخاریها پارسال هیزمی بوده و امسال باید زغال سنگی بشود. برای نصب هرکدام سالی سه تومان. ماهی سی تومان هم تنخواه گردان مدرسه بود که مثل پول آب سوخت شده بود و حالا هم ماه دوم سال بود. اواخر آبان. حالیش کردم که حوصلهٔ اینکارها را ندارم وغرضم را از مدیر شدن برایش خلاصه کردم و گفتم که حاضرم همهٔ اختیارات را باو بدهم. «اصلا انگار کن که هنوز مدیری نیامده.» مهر مدرسه هم پهلوی خودش باشد. البته او را هنوز نمی‌شناختم. اما عاقبت باید ناظمی میداشتم. و که بهتر از او؟ که پیش از من دو ماهی مدرسه را بی مدیر گردانده و از دانشسرا هم که درآمده است و می‌داند تعلیم

۲۷