برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۱۹۲

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۱۸۲
خیام
 

هم ملاقات کند؛ هرگز و بهیچوجه نمیشناسد؛ کجا رسد باینکه چنان تغییر شکل دهد که مثلاً بصورت خری افتاده باشد و هر گاه خواسته شود که این قصّه حمل بر کرامات خیام گردد؛ چنانکه منظور راویان این قبیل اخبار همین بوده، بسی بی التفانی خواهد بود و بدین حقیقت که ما باولیائی کسی قائل میشویم که متشرّعان او را بمسلمانی قبول ندارند!.. بنا بر این مراتب؛ شکی نیست که این رباعی را گویندهٔ آن هر که باشد بطریق مطایبه و در عین حال بقصد طعن و طنز بطلّاب قشری و متعصّب مدارس قدیم ساخته است و از همان قدیم معروف بوده است که «ملّا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل؟!.» و از آنجا که تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها همین مؤدّای طیبت آمیز رباعی مبنای همان افسانه گردیده که در اطراف آن جعل و اشاعه یافته است. و این مطایبه بدان ماند که گویند «روزی، استر بلاصاحبی داشته داخل مدرسه‌ای میشده که ظریفی افسار آنرا گرفته از دخول در مدرسه بازمیدارد و از صاحب استر که متعاقباً میرسد تفاوت بهای استری را با خری حق الّزحمه میخواهد و چون صاحب استر جهة مطالبه این تفاوت قیمت را از وی میپرسد، مرد ظریف جواب میدهد که «هر گاه من افسار استر ترا نگرفته بازش نمیداشتم؛ حتماً، وارد مدرسه شده و خر میگشت».

خلاصه آنکه مضمون این رباعی بنحویکه شرح داده شد، جدّی نبوده و طیبتی بیش نیست و بدین جهة نمیتوان آنرا دلیل اعتقاد گوینده بر مؤدّای آن شمرد. و بطور کلّی، در شعر ممکن است که برای بیان نکته‌ای از هر گونه افکار و عقاید غریب و عجیب استفاده کرده و منظور اصلی را بزبان حال یا در قالب اقوال معتقدان آن بدون اشاره‌ای باینکه بزبان حال آنانست اظهار داشت و یا تصریح نمود باینکه این مضمون بروفق عقیدهٔ دیگران تقریر میگردد؛ نه بر مبنای اعتقاد خود گوینده؛ چنانکه در این رباعی:–

  «آنانکه بمذهب تناسخ فردند، دی میشدی و ترا نظر میکردند،  
  سوگند بجان یکدگر میخوردند کاین یوسف مصری است که باز آوردند».