برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۲۱۱

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

خیام و اسمعیلیان
۲۰۱
 

باشد که قدریان و رافضیان را در اسلام نصیب نیست. قاضی ابوبکر گفت: «روایت میکند اسمعیل بن سعد (رضی الله عنه) از پیغمبر که پیغمبر (علیه الّسلام) گفت: «القدریّة مجوس هذه الامّة اذا مرضوا فلاتعودوهم و ان ماتوا فلانشهدوا جنازتهم» پارسیش چنین باشد که قدریان گبران امّت منند. چون بیمار شوند؛ عیادت ایشان مکنید و چون بمیرند؛ بجنازهٔ ایشان مروید. همهٔ رافضیان قدری مذهب باشند. مشطب گفت «امّ سلمه (رضی الله عنها) روایت میکند از رسول الله (صلّی الله علیه و سلّم) که روزی رسول (علیه الّسلام) پیش من بود فاطمه با علی (رضی الله عنهما) بیکجا آمدند. تا رسول را (صلّی الله علیه و سلّم) بپرسند. رسول (علیه الّصلوة والّسلام) گفت: «یا علی بشارت باد ترا و گروه ترا که در بهشت باشید؛ ولیکن پس از تو قومی بدوستی بیرون آیند و کلمهٔ شهادت بزبان میگویند اگر ایشان را دریابی جهد کن بکشتن ایشان که ایشان مشرکند؛ یعنی کافرند. علی گفت یا رسول الله علامت ایشان چه باشد؟.. رسول (علیه الّسلام) گفت: « بنماز جمعه حاضر نشوند و نماز جماعت نکنند و نماز جنازه اینچنین و بر سلف طعن زنند». و در معنی خبر و آیت قرآن علامت ایشان بسیار است اگر همه را یاد کنیم علیحدّه کتابی باید؛ اما حال رافضیان که چنانست حال باطنیان که بتّر از رافضیان باشند، بنگر که چگونه باشد. آنگه که ایشان بدید آیند، بر پادشاه وقت هیچ‌کار فریضه‌تر نباشد که ایشان را از پشت زمین بر گیرند و مملکت خویش از ایشان صافی و خالی گردانند؛ تا از ملک و دولت برخوردار باشند و خوش زندگانی کنند و همچنین جهود و گبر و ترسا را عمل فرمودن و بر گماشتن بر مسلمانان بهتر که ایشان را. عمر خطاب (رضی الله عنه) بمدینه در مسجد نشسته بود ابوموسی الأشعری در پیش وی و حساب اصفهان عرض میکرد بر خطّ نیکو و حسابی درست؛ چنانکه همه بپسندیدند. از ابوموسی پرسیدند که این خطّ کیست؟ گفت «خط دبیر منست» گفتند: «کس فرستید؛ تا درآید؛ تا ما او را ببینیم» گفت: «در مسجد نتواند آمدن». عمر گفت: «مگر جنب است». گفت «ترساست». عمر طپنچه‌ای سخت بر ران ابوموسی زد؛ چنانکه ابوموسی گفت: