کرده و میگوید: کای بیخبران راه نه آنست و نه این. آن قوم که سجّاده پرستند در زیر بار سالوس هستند و طرفهتر اینست که در پردهٔ زهد اسلام هم میفروشند؛ در صورتی که خودشان از کافر هم بدترند. عدّهای نادان که خود را دانای جهان میدانند، هر کسی را که مانند خودشان دچار جهل مرکّب نباشد، کافر میخوانند، باقی که حرام از حلال نمیشناسیم و فرقی میان طاعت و معصیت نمیگذاریم، نه کافر مطلقیم و نه مسلمان تمام. کار افتضاح بجائی کشیده است که من از ننگ مسلمانی خویش نزدیک است که زنّار بر میان بسته؛ کافر کافر شوم. تا این ایمانی که ما داریم از بین نرود و تمام عالم را کفر فرا نگیرد و از سر نو، کفر، مبدّل باسلام نگردد، یک مرد حقیقی مسلمان نشود.»
از اینگونه تأثّرات شدید خیام، در اوان غلیان عواطف و احساسات شاعرانه او و ترجیح وی مسلک تصوّف را بر سایر مـذاهب در آخر (رسالهٔ در علم کلّیات) و توصیهاش تهذیب اخلاق و تصفیهٔ باطن را برای اصلاح احوال مردم، میتوان چنین تشخیص داد که او از جملهٔ فلاسفهایست که دین را در هر حال و برفرض هم که خود پایبند آن نباشند برای جامعه لازم میدانند و این طایفه از حکما را در عصر ما اوتیلی تاریست[۱] مینامند.
نهتنها در عصر ما؛ بلکه در بین حکمای هر عصری هم آنانکه تا اندازهای واقعبین و امیدپرور بودهاند، پذیرفتن دینی و پیروی از تعلیمات آنرا بمردم توصیه کرده و حتی گرویدن به آن را بطور ساده و با صرفنظر از هر گونه تأمّل و تعقّل برای هر جامعهای از جمله ضرورّیات شمردهاند. اینک، در عصر حاضر، حکمای بسیاری هستند که میکوشند از سر نو، عامّهٔ مردم را نویدی داده و امیدوار کنند باینکه یگانه چارهای که بتواند بر فلسفهٔ یاس و بدبینی غالب آمده و ابناء بشر را امیدی بخشیده و مادامالحیات مسعود و بختیار نگهدارد، منحصراً، دینی است صاف و صادق و صمیمی و تنها قوّهٔ مؤثّری که ممکن است در خور هرگونه درد و رنج، غم
- ↑ Utilitariste