برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۴۰۶

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۳۹۶
خیام
 

۵۴۰ – ۳۲۶ حج – ۲۲۴ کم – ۲۹۸ رز

  با من[۱] تو هر آنچه گوئی از دین[۲] گوئی، پیوسته مرا ملحد و بیدین گوئی،  
  من خود مقرم بدانچه هستم[۳]؛ لیکن انصاف بده ترا رسد کاین[۴] گوئی؟!.  

۵۴۱ – ۱۴۸ بو

  بر رهگذرم هزار جا دام نهی، گوئی که «بگیرمت اگر گام نهی»  
  یک ذرّه ز حکم تو جهان خالی نیست؛ حکمم تو کنیّ و عاصیم نام نهی؟!.  

۵۴۲ – ۹۴ کم – ۲۹۹ رز – ۶ مو – ۱۴۶ بو

  بر سنک زدم دوش سبوی کاشی– سرمست بدم که کردم[۵] این اوباشی–  
  با من بزبان حال میگفت سبو[۶]: «من چون تو بدم تو نیز چون من باشی!»  

۵۴۳ – ۱۳ نز

  بر شاخ امید اگر بری یافتمی؛ هم رشتهٔ خویش را سری یافتمی.  
  تا چند؟.. ز تنگنای زندان وجود ایکاش سوی عدم دری یافتمی!...  

۵۴۴ – ۲۹ کم – ۳۰۰ نز

  بر کوزه گری پریر کردم گذری؛ از خاک همی نمود هردم هنری.  
  من دیدم، اگر ندید هر بی‌بصری، خاک پدرم[۷] در کف هر کوزه گری.  

۵۴۵ – ۲۹۱ حج

  برگیر ز خود حساب؛ اگر باخبری، کاول تو چه آوردی و آخر چه بری؟  
  گوئی «نخورم باده که میباید مرد» میباید مرد؛ اگر خوری ور نخوری!  

۵۴۶ – ۱۴ حج – ۳۰۱ رز

  پیری دیدم بخانهٔ خمّاری، گفتم «نکنی ز رفتگان اخباری؟»  
  گفتا «می خور که همچو ما بسیاری رفتند و یکی[۸] باز نیامد باری»  

  1. رز – ما.
  2. کم و رز – کین.
  3. رز – من خود مقرم بدانچه گوئی.
  4. کم – این.
  5. مو – چو کردم.
  6. کم – سبوی.
  7. کم – پدران.
  8. رز – خبر.