برگه:Osyan by Forough Farokhzad.pdf/۱۱

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

میوهٔ تلخ درخت وحشی «زقّوم»
همچنان بر شاخه‌ها افتاده بی‌حاصل
آن شراب از حمیم دوزخ آغشته
نازده کس را شرار تازه‌ای در دل

دوزخش از ضجه‌های درد خالی بود
دوزخش بیهوده می‌تابید و می‌افروخت
تا به این بیهودگی رنگ دگر بخشد
او به من رسم فریب خلق را آموخت

من چه هستم؟ خود سیه‌روزی که بر پایش
بندهای سرنوشتی تیره پیچیده
ای مریدان من، ای گمگشتگان راه
راه ما را او گزیده، نیک سنجیده

ای مریدان من، ای گمگشتگان راه
راه، راهی نیست تا راهی به او جوییم
تا به کی در جستجوی راه می‌کوشید؟
راه ناپیداست، ما خود راهی اوییم

ای مریدان من، ای نفرین او بر ما
ای مریدان من، ای فریاد ما از او
ای همه بیداد او، بیداد او بر ما
ای سراپا خنده‌های شاد ما از او

ما نه دریاییم تا خود موج خود گردیم
ما نه طوفانیم تا خود خشم خود باشیم
ما که از چشمان او بیهوده افتادیم
از چه می‌کوشیم تا خود چشم خود باشیم؟