این برگ همسنجی شدهاست.
صدا
در آنجا، بر فراز قلهٔ کوه
دو پایم خسته از رنج دویدن
به خود گفتم که در این اوج دیگر
صدایم را خدا خواهد شنیدن
بهسوی ابرهای تیره پر زد
نگاه روشن امیدوارم
ز دل فریاد کردم کای خداوند
من او را دوست دارم، دوست دارم
صدایم رفت تا اعماق ظلمت
بههم زد خواب شوم اختران را
غبارآلوده و بیتاب کوبید
در زرین قصر آسمان را
ملائک با هزاران دست کوچک
کلون سخت سنگین را کشیدند
ز توفان صدای بیشکیبم
بخود لرزیده، در ابری خزیدند
ستونها همچو ماران پیچدرپیچ
درختان در مه سبزی شناور
صدایم پیکرش را شستشو داد
ز خاک ره، درون حوض کوثر