حتی دعانویسی هم میکنند. خانوادههای زیادی هستند که سلسلهٔ نسب خود را پشت قرآنها حفظ کردهاند. از یکی از این سلسله نسبها که در اختیار پدرم است عکس برداشتهام که ملاحظه میکنید. خانوادههای ده بر حسب محل سکونتی که در ده دارند به «جوآر محله» و «میان محله» و «جیرمحله» منسوبند. جوار محلهایها متشخصترند و نسبة غنایی دارند و آن دیگران احترامی برای ایشان قایلند. کدخدا همیشه از جوار محلهایها انتخاب میشود. آنچه برای یک مسافر جالب بنظر میرسد این است که «معصومزاده» صورت یک امامزادهٔ معمولی را ندارد. اهالی، نه از نظر قدسی که در این موارد موجب احترام است بلکه همچون مقبرهٔ دو تن از پدران خود با آن رفتار میکنند. نه چراغی در آن میسوزند و نه شمعی دارند که بیفروزند. فقط اگر پیرمردی باشد که حوصلهٔ زیارت اهل قبور را داشته باشد سری هم بامامزاده میزند. از این گذشته هر پیرمردی در اورازان با این خیال باطنی جهان را بدرود میگوید که خود معصوم زادهای است.[۱]
- ↑ «به خوبی اطلاع دارم روز ورود مرحوم سالارفاتح در منزل اعظام السطنه اسفندیاری (پدر آقای نیما یوشیج) مهاجمین اردوی برق، مرحوم آقای سیدامین را که در حدود نود سال سنش بود از منزلش کشان کشان نزد آقای سالار فاتح آورده و به مجرد اینکه چشم سالار فاتح به این سید بزرگوار افتاد گفت تحفه آوردید؟ چرا آسودهاش نکردید؟ – در این موقع مرحوم اعظام السطنه اظهار داشت : آقای سالارفاتح این بیچاره اهل یوش نیست و اهل قریهٔ اورازان توابع طالقان است و مورد احترام همهٔ ما و مهمان ما میباشد و سر انجام مرحوم سالارفاتح با وساطت سرتیپ محمدخان که سابقهٔ ممتدی با سید نامبرده داشت، دست از کشتن سید امین مذکور برداشت.»
صفحهٔ ۱۶ – از کتاب «پاسخ به مقالات مرحوم علی دیوسالار» به قلم سرهنگ احمد اسفندیاری – چاپ تهران – مرداد ۳۷