برگه:Parcham-kasravi-01-01.pdf/۲۹

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
—۲۶—

نمی ایستادند. ولی چون جنبش تاباینجا رسید فروغی که نخست وزیر می‌بود بشاه پیشنهاد کرد که انجمنی در وزارت فرهنگ بنیاد گزارده کار را بآن سپارد. و با دستور او فرهنگستان را بنیاد نهاد.

این از شگفتیها بود که کسانیکه دیروز پیراستن زبان را نمیخواستند و آن را «تباه گردانیدن زبان» می‌شماردند اکنون خود بآن پرداختند. شگفت تر از آن این بود که ما را که سالها در آنراه کوشیده و رنج برده بودیم یکبار کنار گردانیدند بلکه بزخمهای زبانی نیز پرداخته سرکوفت دریغ نگفتند. بدتر از همه این بود که گاهی دستورهایی بمن فرستادند که فلان کلمه را چنین بنویس و بهمان جمله را چنان ننویس، و من نمیدانم باین کار چه نامی هم

یک نافهمی - یا بهتر گویم: یک بیچارگی - که در ایرانیان هست آنست که راست گردانیدن یا راهنمایی را یک کاری همچون کارهای دیگر، و آن را در دسترس هر کی میشمارند. شما اگر در یک نشستی سخن از پیراستن توده و بنیکی آوردن مردم رانده چنین گویید: «بیایید این توده را اصلاح کنیم» خواهید دید چشمها درخشیدن گرفته همگی خشنودی نمودند. یکی نخواهد گفت: «بنیکی آوردن مردم سرمایه خواهد و ما نمیداریم» نخواهد گفت: «راهنمایی کار هر کسی نمی باشد». این یک نافهمی شگفتیست که دامنگیر مردم گردیده. جوانان هر یکی خود را یک راهنما می‌شمارد.

دربارهٔ زبان نیز همین رفتار را کردند و ما ندانستیم زبان را که «تخریب» کرده بود که آنان به «اصلاح» برخاستند؟!.. همانکسانی که دیروز بزبان آلوده و نارسا می نازیدند امروز گردهم نشستند که آنرا راست گردانند و یکی نگفت: «ما که آکهای این را نمی شناسیم، پس چگونه براستیش کوشیم؟!..» دوباره می گویم: این رفتار بس شگفتی بود.

همین داستان فرهنگستان بهترین گواه است که راهنمایی یا نشاندادن نیک و بد یا براستی آوردن کجیها کار هر کس نیست و این یک نیروی جدایی خواهد. سه سال پیشتر چهل و پنجاه تن نشستها کردند و بگفتگوها پرداختند و باین و آن آزارها دادند ولی بیش از این کاری نتوانستند که یکرشته از کلمه های عربی و ترکی و اروپایی را بردارند و کلمه های فارسی را بجای آنها گزارند، و در این باره