برگه:Parcham-kasravi-01-01.pdf/۳۹

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
—۳۶—

بخشی از نامه آقای چهره نگار

چون گاهی مرده دلانی میگویند: «نمیشود، اینها پیش نمیرود» در پاسخ آنهاست که بخشی از نامه آقای چهره نگار را می آورم. اینجوان از اهواز به بروجرد رفت و بیش از چند ماهی در آنجا نبود و بازگشت ولی با کوششهای جوانمردانه خود زمینه برای پیشرفت حقایق در آنجا باز کرد. اکنون جوانان پاکدرونی در بروجرد در جوش و کوششند و ما بیاری آفریدگار امیدمندیم که بزودی نتیجه کوششهای آنانرا نیز خواهیم دید.

ما نیک آزمودیم در هر کجا که یک تنی پاکدلانه و مردانه بکوشش میپردازد در آنجا حقایق زمینه باز می کند. این کار در سال گذشته در اهواز و آبادان و بندر شاه پور و لار و جهرم و میاندوآب و دیگر جاها بآزمایش گزارده شد. آری در این کوشش رنجهایی هست و چه بسا که گزند نیز پیش آید (چنانکه بآقای چهره نگار نیز پیش آمد) ولی اینها نچیزیست که جلوگیر جوانان خونگرم باشد. در این راه که ماییم باید از کشته شدن نترسیم چه رسد برنج یا گزند که پس از زمانی فراموش گردد.

آقای چهره نگار در ۲۳ بهمن ۱۳۲۱ می‌نویسد: «... روزیکه ببروجرد آمدم کسی نام پیمان و پرچم و آزادگان بزبان نمیراند، و چون من بگفتگو بر میخاستم ریشخندهای سیاهدلانه می‌دیدم. لیکن نومید نشدم و کوشش خود را دنبال کردم تا اینکه آقای آدرم هم ببروجرد آمدند و یاری کردند، و کنون که میخواهم به اهواز بازگردم سپاس خدا را نزدیک بیست تن همراه و یاور داریم و چند نفر دیگر آشنا شده اند و بهمین زودی خواهند گرایید، دیروز بامداد برای گردآوری کتابهای آزادگان بدبیرستان رفتم. همگی دبیران در دفتر بودند آقای ... می‌گفتند من اندیشه های آزادگان را نپذیرفته‌ام. دبیر دیگری بنام ... سخنانی گفت و پاسخهایی شنید که اینک جمله‌هایی را می‌نویسم:

گفت: از این راه سودی نخواهید برد.

گفتم: اگر سود میخواستم در همان کیش که شما هستید (بهائیگری)