برگه:Qabus nama.pdf/۱۰۲

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۵۲
 

پس از مردم منت پذیر و تازه روی باش، امّا بیهوذه خنده مباش و نبیذ کم خور و بیش از مهمان مست مشو، چو دانی که مهمانان مست شدند آنگه از خویشتن شگرفی می‌نمای و یاذ مردم میکن و نوش می خور و با مهمان تازه روی و خوش باش؛ اما بیهوذه خنده مباش، که بیهوذه خندیدن دوّم دیوانگی است. چون مهمان مست شود و بخواهد رفت، یکی دو بار خواهش کن و تواضع نمای و مگذار که بروذ، سیوم بار رخصت ده تا برود و اگر غلامان تو خطایی بکنند در گذار و پیش مهمانان با ایشان عتاب مکن و روی ترش مباش و با ایشان جنگ مکن، که این نیک نیست و آن نیک است اگر چیزی ترا ناپسندیده آید بار دگر چنان مفرمای کردن، بدین یک بار صبر کن و اگر مهمان تو هزار محال بکند و بگوید از وی بردار و خدمت وی بزرگ دان.

حکایت: چنان شنیدم که وقتی معتصم خلیفه مجرمی را گردن همی فرمود زدن، پیش خویش. آن مرد گفت: یا امیرالمؤمنین، بحق خدای عزوجل مرا یک شربت آب ده و مهمان کن و آنگاه هرچه خواهی می‌کن، که سخت تشنه شذه‌ام. معتصم بر حکم سوگند فرموذ تا او را آب دهند؛ چون او را آب دادند برسم عرب گفت: کَثیراللهُ خَیراً[۱] یا اَمیرَألمؤمِنین، مهمان تو بوذم بذین یک شربت آب، اکنون از طریق مردمی مهمان کشتن واجب نکند، مرا مفرمای کشتن و عفو کن، تا بر دست تو توبه کنم. معتصم گفت: (ص ۶۷) راست گفتی، حق مهمان بسیار است، ترا عفو کردم، بیش ازین خطا مکن، که حق مهمان داشتن واجب است.

ولیکن حق مهمانی که حق شناس ارزد، نه چنانکه هر آحادی یا ناداشتی را بخانه بری وانگاه چندان اعزاز و اکرام کنی، یعنی که این مهمان منست، بدانکه این تقرّب و دلداری با که باید کرد.

فصل: و پس اگر مهمان شوی مهمان هر کسی مشو، که حشمت را زیان دارد و چون روی گرسنه مرو و سیر نیز مرو و [۲] تا نان بتوانی خوردن و میزبان نیآزارد و می‌خور


  1. خ کثرالله خیرک
  2. ظاهراً واو زائدست