برگه:Qabus nama.pdf/۱۰۵

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۵۵
 

كَانَ‏ رَسولُ الله يَمْزَحُ‏ وَ لَا يَقُولُ‏ إِلَّا حَقّاً، پس پیغمبر با پیرزن گفت بر وی مزاح که: بدان جهان هیچ پیر زنی اندر بهشت نباشد. آن پیرزن دلتنگ شد و بگریست. رسول خدا تبسّم کرد و گفت: مگری که سخن من خلاف نباشد، راست گفتم که هیچ پیر در بهشت نباشد، از آنکه روز قیامت همه خلق از گور جوان برخیزند. عجوزه را دل خوش گشت]. مزاح شایذ کرد ولیکن فحش نشایذ گفت؛ پس اگر گویی باری کمتر گوی و اگر ضرورت باشد باری آنچه گویی با همسران خویش گوی، اگر جوابی گویند باری عیبی نبود و هر هزلی که گویی جدآمیز گوی و از فحش پرهیز کن، هرچند مزاح بی‌هزل نبود، اما جدّی باید که بوذ، هرچه گویی ناچار بشنوی و از مردمان همان طمع دار که از تو بمردمان رسد؛ امّا با هیچ کس جنگ مکن، که جنگ کردن نه کار مردم است، کار زنان و کوذکان است، پس اگر اتفاق افتد که با کسی جنگ آری هرچه بدانی و بتوانی گفتن مگوی، جنگ چندان کن که جای آشتی بماند و یک‌باره لجوج و بی‌آزرم مباش و از عادات مردمان فرومایه بذترین عادتی لجوجی و بی‌آزرمی است و بهترین عادت متواضعی، که متواضعی نعمت ایزدی است، که کس بروی حسد نبرد [و بهر سخنی مگو که: ای مرد، چو هر که ای مرد گوید بی‌حجّت مرد، را از مردی باز افکند]. اما سبکی خوردن و مزاح کردن و عشق باختن این همه کار جوانانست، چون تو اندازۀ کارها نگه داری (ص 70) بر نیکوترین وجهی بتوان کردن، چنانکه مردم بسی ملامتی نکنند. چون در باب شراب خوردن و مزاح و نرد و شطرنج سخنی چند شد ناچار در باب عشق ورزیذن هم بباید گفت و شرح و شرایط آن و بالله التوفیق.

**********