برگه:Qabus nama.pdf/۱۱۳

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۶۳
 

باب هفدهم

اندر خفتن و آسودن

بدان و آگاه باش ای پسر که رسم حکیمان روم آنست که از گرمابه بیرون آیند تا زمانی که در مسلخ گرمابه نخسپند بیرون نیایند و هیچ قوم دیگر را این رسم نیست، اما حکما خواب را موت‌الصغر خوانند، از بهر آنک چه خفته و چه مرده هیچ دو را از عالم آگاهی نیست، که این مردۀ است با نفس و آن مردۀ است بی‌نفس و بسیار خفتن عادت ناستوده است، تن را کاهل کند و طبع را شوریده کند و صورت روی را از حال به بی‌حالی برد، که پنج چیز است که چون بمردم رسد در حال صورت روی را متغیر کند: یکی نشاط ناگهان و یکی غم مفاجا و یکی خشم و یکی خواب و یکی مستی و ششم پیریست که چون مردم پیر شود از صورت خویش بگردد و آن نوع دیگرست؛ اما امّا مردم تا خفته باشد نه در حکم زندگان بود و نه در حکم مردگان، چنان که بر مرده قلم نیست بر خفته نیز قلم نیست، چنانک گفتم، بیت:

  هرچند بجفا پشت مرا دادی خم من مهر تو در دلم نگردانم کم  
  از تو بجفا نبرّم ای شهره صنم تو خفته و بر خفته نرانند قلم  

همچنان که خفتن بسیار زیان‌کارست نا خفتن هم زیان دارد، که اگر آدمی (ص ۸۰) هفتاد و دو ساعت، یعنی سه شباروز، بقصد بگذارد و نخسبد با بستم بیدار دارند آن کس را بیم مرگ باشد.

اما هر کاری را اندازۀ است، حکما گفته‌اند که: شباروزی بیست و چهار ساعت باشد، دو بهر بیدار باشی و یک[۱] بهر بخسبی و هشت ساعت بطاعت حق تعالی و بکدخدایی مشغول باید بود و هشت ساعت بعشرت و طیبت و روح خویش تازه


  1. در اصل دو و بهمان قلم بر آن خط کشیده و در بالای آن یک نوشته است.