برگه:Qabus nama.pdf/۱۱۹

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۶۹
 

باب بیستم

اندر کارزار کردن

ای پسر، چون در کارزار باشی آنجا درنگ و سستی شرط نیست، چنانک پیش از آنک خصم بر تو شام خورد تو بر وی چاشت خورده باشی و چون در میان کار زار افتاده باشی هیچ تقصیر مکن و بر جان خود مبخشای، که کسی را که بگور باید خفتن بخانه نخسپد بهیچ حال، چنانک من گفتم بزفان طبری [رباعی:

  سِی دُشمَن پـِر تو داری رَمُونه نَهراسُم وِ رِ میرِ کِهُون وَردُونِه  
  چِنین گِنه دُونا کِه: بوین هَر زُونِه بِگوُر خُتِه نَخسِه آنکس بِخُونِه][۱]  

و هم این معنی را بپارسی گویم، تا همه کس را معلوم شود:

  گر شیر شود عدو چه بیدا چه نهفت با شیر بشمشیر سخن باید گفت  
  آنرا که بگور خفته باید بی جفت با جفت بخان خویش نتواند خفت  

در معرکه تا یک گام بیش توانی نهاد یک گام بازپس منه و چون در میان خصمان گرفتار آمدی از جنگ میآسای، که از جنگ خصمان را بچنگی توان آورد، تا با تو حرکات روزبهی می‌بینند ایشان نیز از تو همی شکوهند و اندر آن جای مرگ را بر دل خویش خوش گردان و البته مترس و دلیر باش، که شمشیر کوتاه بر دست دلاوران (ص ۸۷) دراز گردد، بکوشیدن تقصیر مکن، اگر هیچ گونه در تو ترسی و سستی پیدا آید اگر هزار جان داری یکی نبری و کمترین کس بر تو چیره گردد و تو آنگاه کشته گردی و به بدنامی نامت برآید و چون بمبارزی در میان مردان معروف شوی چون تو تهاون کنی از زیان برآیی و در میان همسران خویش شرم‌زده باشی و چون نام و نان نه باشد کم آزاری در میان همالان خویش حاصل شود و مرگ از چنان زندگانی بهتر باشد، بنام نیکو مردن به که بنام بد زیستن،


  1.   اگر شیر دشمن داری باکی نیست نهراسم از وی و میر کیهان نیز داند  
      چنین گوید دایا که ببین هرکس بگور خفته، نخسبد آن کس بخانه