برگه:Qabus nama.pdf/۱۳۳

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۸۳
 

جگر و سیرز باشد؛ چون این علتهاء نهانی تجسس کردی از آشکارا نیز بجوی، از بوی دهان و بوی بینی و ناسور و گرانی گوش و سستی گفتار و ناهمواری سخن و رفتن بر طریق و درستی و سختی و بن دندانها تا بر تو مخرفه[۱] نکنند، آنگاه چون این همه که گفتم دیده باشی و معلوم گردانیده هر بنده (ص ۱۰۷) که بخری از مردم بصلاح خر تا در خانۀ تومم بصلاح باشد و تا عجمی بار پارسی گوی مخر که عجمی را بخری بخوی خویش توانی برآوردن و پارسی گوی را نتوانی و بوقتی که شهوت بر تو غالب باشد بنده را بعرض پیش خویش مخواه که از غلبۀ شهوت در آن وقت زشت بچشم تو خوب نماید، نخست تسکین شهوت کن و آنگاه بخریدن مشغول شو و آن بندۀ که بجای دیگر عزیز بوده باشد مخر که اگر وی را عزیز نداری یا بگریزد، یا فروختن خواهد، یا بدل دشمن تو شود و چون وی را عزیز داری از تو منت ندارد که خود جای دیگر هم چنان دیده باشد و بنده از جایی خر که او را در خانه بد داشته باشند، که باندک مایه نیک داشت تو از تو سپاس دارد و ترا دوست گیرد و هر چند گاهی بندگان را چیزی ببخش، مگذار که پیوسته محتاج درم باشند؛ که بضرورت طلب درم روند و بندۀ قیمتی خر که گوهر هر کسی باندازۀ قیمت وی بود و آن بندۀ که خواجۀ بسیار داشته باشد مخر که زن بسیار شوی و بندۀ بسیار خواجه را ستوده ندارند و آنچ خری روزافزون خر و چون بنده بحقیقت فروختن خواهد مستیز و بفروش، که هر بنده و زن که طلاق و فروختن خواهد (ص ۱۰۸) بفروش و طلاق ده، که از هر دو شادمانه نباشی و اگر بنده بعمداً کاهلی کند و بقصد در خدمت تو تقصیر کند نه بسهو و خطا ویرا روزبهی میآموز، که وی بهیچ حال جلد و روزبه نشود، زود فروش که خفته را ببانگی بیدار توان کرد و تن زده را ببانگ چند بوق و دهل بیدار نتوان کرد و عیال نابکار بر خود جمع مکن که کم عیالی دوم توانگری است، خدمتکار چندان دار که نگزیرد و آن را که داری بسزا نکو دار، که یک تن را که ساخته داری به


  1. مخرفه بمعنی هذیان و یاوه و ژاژ باشد منوچهری گوید در مسمط: رزبان گفت که این مخرفه باور نکنم تا بتیغ حنفی گردن هر یک نزنم