برگه:Qabus nama.pdf/۱۳۶

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۸۶
 

اًلجارُ اَحَق و با مردمان کوی و محلّت نیکو زندگانی کن و بیماران را برسیدن رو و خداوندان تعزیت را بتعزیت و بجنازۀ مردگان رو و بهر شغل که همسایه را باشد باوی موافقت کن، اگر شادی بود باوی شادی کن و بطاقت خویش هدیه فرست، یا خوردنی یا داشتنی، تا محتشم‌ترین کوی تو باشی و کودکان کوی و محلت را بپرس و بنواز و پیران کوی را بپرس و حرمت دار و در مسجد کوی جماعت بپای دار و ماه رمضان بشمع و قندیل فرستادن تقصیر مکن، که مردمان با هر کسی آن راه دارند که ایشان با مردمان دارند و بدانک هر چه مردم را باید از نیک و بد از ورزیدۀ (ص ۱۱۱) خود یا بد کی باشد، پس نکردنی مکن و ناگفتنی مگوی، که هر آن کس که آن کند که نباید کرد آن بیند که نباید دید؛ اما وطن خویش تا بتوانی در شهرهای بزرک ساز و اندر آن شهر باش که ترا سازوار[۱]تر باشد؛ خانه چنان خر که بام تو از دیگر بامها بلندتر بود، تا چشم مردمان بر خانه تو نیفتد، لکن تو رنج نگرستن از همسایه دور دار و اگر ضیعت خری بی همسایه و بی معدن مخر و هر چه خری بفراخ سال خر و تا ضیعت بی مقسوم و بی شبهت یابی با مقسوم و با شبهت مخر و خواستۀ بی مخاطره ضیعت را شناس اما چون ضیعت خری پیوسته در اندیشۀ عمارت ضیعت باش، هر روز عمارتی نو همی کن، تا هر وقت دخلی بنوی همی یابی؛ البته از عمارت کردن ضیاع و عقار میآسای، که ضیاع بدخل عزیز بود، که اگر بی دخل روا باشد چنان دان که جمله بیابانها ضیاع تست و دخل را جز بعمارت نتوان یافت.


  1. سازوار لغتی است در سازگار و بعضی از شعرا بکار برده اند از آن جمله است سراج الدین سگزی که گوید:
      ای خداوندی که از عدل تو گردد باد و خاک گرچه ممکن نیست همچون آب و آتش سازوار