اما اسب چرمه خنگ[۱] ضعیف بود، اگر خایه و میان رانهاء وی و دم و دست و پای و فش و ناصیه [و] دم سیاه بود نیک باشد و اسب زرده آن جنس که بغایت زرد بود نیک بود و بر وی درم درم سیاه و بش[۲] و ناصیه و دم و خایه و کون و میان ران و چشم و لب او سیاه بود و اسب سمند باید که همچنین باشد و ادهم باید که سیاه ترین بود و نباید که سرخ چشم بود، که بیشتر اسب سرخ چشم دیوانه باشد و معیوب و اسب بوز[۳] کم باشد که نیک باشد و ابرش بیشتر بد باشد، خاصه چشم و کون و خایه و دم او سپید بود و اسب دیزه[۴] که سیاه قوایم باشد و[۵] بر آن صفت بود که زرده را گفتیم، نیک بود و اسب ابلق ناستوده بود و کم نیک باشد[۶] و هنرها و عیب اسبان بسیار است[۶]؛ (ص ۱۱۴) چون هنرهاء اسبان بدانستی عیبهاء ایشان نیز بدان، که اندر ایشان نیز چند گونه عیب است و عیبی که بکار زیان دارد و بدیدار زشت باشد، اگر نه چنین باشد لیکن میشوم بود و صاحب گشن[۷] باشد و باشد که تا علتهاءِ بد و خوهاءند دارد، که بعضی بتوان برد و بعضی نتوان برد و هر عیب و علتی را نامی است، که بدان نام بتوان دانستن، چنانک یاد کنم: بدانک علت اسب یکی آنست که گنک باشد و اسب گنک بسیار [راه] گم کنند و علامتش آنست که چون مادیان را بویند اگرچه برفرو هلد بانگ نکند و اسب اعشی یعنی شب کور بتر بود و علامت وی آنست که بسبب چیزی که اسبان از آن نترسند بترسد و برمد و هرجای بد که ندانی برود و پرهیز نکند و اگر اسب کربد بود، علامت وی آنست که چون بانک اسبان شنود جواب ندهد و مادام گوش باز پس افکنده دارد، اسب چپ بد بود و خطا بسیار کند و علامت وی آنست
- ↑ در اصل: جنک
- ↑ بش بضم یا فتح اول لغتی است درفش که یال اسب باشد (برهان قاطع)
- ↑ بوز بواو مجهول اسب نیله که رنگش بسفیدی گراید (برهان قاطع)
- ↑ دیزه بیای مجهول ستوری که از کاکل تا دمش خط سیاهی کشیده شده باشد و نیز چهار پائی که رنک آن بسیاهی و سبزی مایل بود (برهان قاطع) و در اصل : دیره و ازینجا پیداست که فرهنگ نویسان بخا رفته اند و دیزه بمعنای چهار دست و پای سفیدست
- ↑ ظ واو زائد مینماید
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ جملهای که در میان دو علامت [۶] است بهمان خط متن راده گذاشته و در حاشیه افزوده است
- ↑ خ صاحب کش و گشن بضم اول و سکون دوم و سوم ظاهراً درین مورد بمعنی جفت جوئی استعمال شده چنانکه در زبان پهلوی هم بمعنی نر آمده است