برگه:Qabus nama.pdf/۱۴۰

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۹۰
 

و اسب اعزل[۱] هم بد بود، یعنی کژدم و او را (ص ۱۱۶) کشف[۲] گویند، یعنی همیشه عورتش پیدا باشد و اسب سک دُم نیز بد بود و اسب افحج[۳] نیز بد بود، آنک پای بر جای دست خود نتواند نهاد و اسب اسوق[۴] نیز بد باشد، دایم لنگ بود، از آن بود که در مفاصل غدد همی دارد و اسب عرون[۵] هم بد بود و از آن بود که در مفاصل دست استخوان دارد و اگر در مفاصل پای دارد افرق[۶] خوانند، هم بد بود و سرکش و گریزنده و بسیار بانگ و ضراط[۷] و لگد زن و آنک در سرگین افکندن درنگ نکند و آنک نر بسیار فروهلد بد بود و اسب زاغ چشم شب کور بود.

حکایت:: در حکایتی شنودم که چوپان احمد فریقون[۸] روز نوروز پیش وی برفت، بی هدیۀ نوروزی و گفت: زندگانی خداوند دراز باد! هدیۀ نوروزی نیآوردم، از آنک بشارتی دارم به از هدیه. احمد فریقون گفت: بگوی، چوپان گفت: ترا دوش هزار کرّۀ زاغ چشم زادست. احمد وی را صد چوب فرمود زدن و گفت: این چه بشارت بود که مرا آوردی که هزار کرۀ شب کور بزاد؟

اکنون چون بگفتم و علت‌هاء اسبان بدانستی نیز بدانک هر یکی را نامی


  1. اَعزَل بمعنی پیچیده دم
  2. در اصل اکسف که در لغت نیست و کَشُف بمعنی پیچیدگی استخوان دم اسب است.
  3. اَفحَج روند چنان که پاشنه ها از یک دگر دور و نوک پاها بیک دگر نزدیک باشند.
  4. در اصل: اَسهَق و خ: اشبق و اَسوَق بلند پای باشد.
  5. در اصل عروق که در لغت نیست و عَروُن بمعنی رنجور از بیماری عَرَن است و آن رنجی است در پاهای چهارپایان که فرو ریختن موی آرد و آماس کند و شقاق آورد.
  6. خ: اَقرَن که بمعنی پیوسته ابروست و درین موضع معنی نمی‌بخشد و افرق بمعنی اسبی است که یال آن از میان جدا باشد یا اسبی که یکی تهی گاه آن از دیگری بالاتر باشد یا اسبی که یک خصیه بیش نداشته باشد.
  7. در اصل: صراط
  8. این کلمه در کتابهای مختلف هم بدین نهج ضبط شده و هم فریغون با غین.