برگه:Qabus nama.pdf/۵۱

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمْ

اَلْحَمْدُللهِ رَب‌ّالْعالَمینَ وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ وَلا عُدْوانَ الّا عَلی الظالِمینَ وَالصَّلوةُ وَالسلام عَلی خَیْرِ خَلْقِهِ مُحَمَّدِ وَ آلِهِ وَ صَحْبِهِ الْاَکْرَمینَ اَجْمَعینْ.

اما بعد، چنین گوید جمع‌کنندهٔ این کتاب امیر عنصرالمعالی کیکاوس بن اسکندر ابن قابوس بن وشمه‌گیر[۱] بن زیار مولی امیرالمؤمنین با فرزند خویش گیلانشاه که بذان ای پسر که من بیر شدم و بیری و ضعیفی بر من جیره شد و منشور عزل زندگانی از موی خویش بر روی خویش کتابتی می‌بینم که آن کتابت را دست جاره‌جوئی از من کشف نتواند کرد، بس ای پسر جون من نام خویش در دایرهٔ گذشتگان دیذم مصلحت [چنان دیدم] که بیش از آنک نامهٔ عزل بمن رسذ نامهٔ اندر نکوهش روزگار و سازش کار بیش از بهرهٔ از نیک نامی یاذ کنم و ترا از آن بهره‌مند کنم، بر موجب مهر بذری، تا بیش از آنکه دست زمانه ترا نرم کند خود بجشم عقل اندر سخن من نگری و فزونی یابی و نیک نامی هر دو جهان حاصل کنی و مباذا که دل تو از کار بندی این کتاب باز ماند؛ آنگاه از من آنجه شرط مهر بذری است آمذه باشد، اگر تو از گفتار من بهرهٔ نیک نجویی جون بندگان دیگر باشند بشنوذن و کار بستن نیک بغنیمت دارند(ص ۲) و اگر جه سرشت روزگار بر آن جمله آمد که هیچ فرزند بند بذر خویش را کار نبندذ که آتشی در باطن جوانانست که از روی غفلت پنداشت خویش ایشان را بر آن دارذ که دانش خویش برتر از دانش پیران دانند، اگرجه مرا این معلوم بوذ، مهر و شفقت بذری مرا یله نکرد که خاموش باشم، بس آنجه از موجب طبع خویش یافتم در هر بابی سخنی جند جمع کردم و آنجه شایسته و مختصرتر بوذ اندرین نامه نوشتم، اگر از تو کار بستن خیزد خود پسند آمذ و الا آنجه شرط بذری بوذ کرده باشم که گفته‌اند که بر گوینده بیش از گفتار نیست، چون شنونده خریذار نیست جای آزار نیست.


  1. خ: وشمگیر