برگه:Qabus nama.pdf/۵۶

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۶
 

باب اول

اندر شناخت راه حق تعالی

بدان و آگاه باش ای بسر که نیست از بوذنی و نابوذنی و شاید بوذ که شناخت مردم نگشت[۱] چنانک اوست، جز آفریدگار عزّوجل که ناشناس را بر وی راه نیست و جز او همه شناخنه گشتست و شناسندهٔ حق تعالی آنگاه باشی که ناشناس شوی و مثال شناختن جون منقوش است و شناسنده نقاش و گمان نقاش نقش، نادره نقوش قبول نقش نبود هیچ نقاش بر وی نقش نتواند کرد، نه بینی که موم نقش بذیرنده‌تر از سنگست و از موم مهره سازند و سنگ نسازند، بس درهمه شناختهٔ[۲] قبول شناخت است(ص۱۱) و آفریدگار[۳] قابل آن و تو بگمان در خود نگر و در آفریدگار منگر که او را بشناس ببصیرت عقل و نگر تا درنگ[۴] ساخته راه سازنده از دست تو برناید[۵] که هم درنگی زمان بود و زمان گذرنده است و گذرنده را آغاز و انجام این جهان را که بسته همی بینی بنده او خیره ممان و بیگمان مباش که بند ناگشاده نماد و در آلا و نعما آفریدگار اندیشه کن و در آفریدگار مکن که بیراه‌تر کسی آن بود که جایی کی راه نبود راه جوید چنانک رسول گفت علیه‌السلام تَفَکَّروا فِی آلاءاللهِ وَلا تَفَکَّروا [فی] ذاتِهْ و اگر کردگار ما بر زبان خداوندان شرع بندگانرا گستاخی شناختن راه خود ندادی هرگز کس را دلیری آن نبودی که اندر شناختن راه خدای تعالی سخنی گفتی که بهر نامی و بهر صفتی که حق را بدان بخوانی بر موجب عجز و بیچارگی خویش دان، نه بر موجب الهیت و ربوبیت وی که خداوند را هرگز بسزای او نتوانی ستودن، بس چون او را بسزا شناختی بتوان ستودن؛ بس اگر حقیقت توحید

خواهی که بدانی بدانک هر چیزکی در تو محالست در ربوبیت صدق است، چون یکی ای


  1. دراصل: نیکست
  2. ظ: ساخته
  3. در اصل: آفرگار
  4. در اصل: تا در رنگ
  5. ظ: نرباید