برگه:Qabus nama.pdf/۷۳

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۲۳
 

از بهر آنک هرگاه بجشم دل در نادان نگری و بصارت عقل بر وی گماری آنج قرّا از وی نابسندیده آید دانی که نباید کرد، جنانک اسکندر گفت که نه من منفعت همه از دوستان یابم، بل که نیز از دشمنان یابم، اگر در من فعلی زشت بود دوستان بر موجب شفقت ببوشانند تا من ندانم و دشمن بر موجب دشمنی بگوید تا مرا معلوم شود، آن فعل بد از خویشتن دور کنم، بس آن منفعت از دشمن یافته باشم، نه از دوست و تو نیز آن دانش از نادان آموخته باشی، نه از دانا و بر مردم واجب است، چه بر بزرگان و چه بر فروتران، هنر و فرهنک آموختن، که فزونی بر همه هم‌سران خویش بفضل و هنر توان کرد. چون در خویش هنری بینی که در اشکال خود نبینی همیشه خود را فزون از ایشان دانی و مردمان ترا نیز فزون‌تر دانند، از همه سران تو بقدر و بفضل و هنر، جهد کند تا فاضل‌تر و هنرمندتر شود. بس هرکاه کی مردم جنین کند دیر نیاید که بزرگوار بر همه شود و دانش جستن برتری جستن باشد بر همسران خویش و هم مانندان و دست بازداشتن از فضل و هنر نشان خرسندی بود بر فرومایگی و آموختن هنر و تن را مالیدن از کاهلی سخت سودمند بود، که گفته‌اند: که کاهلی فساد تن (32) باشد، اگر تن ترا فرمان برداری نکند نگر تا ستوه نشوی زیرا که تن از کاهلی و دوستی آسایش ترا فرمان نبرد، از بهر آنک تن ما را تحریک طبیعی نیست و هر حرکتی که تن کند بفرمان کند، نه بمراد، که هرگز تا تو نخواهی و نفرمایی تن ترا آرزوی کار نکند؛ بس تو تن خود را بستم فرمان بردار گردان و بقصد او را بطاعت آر، که هر که تن خود را فرمان بردار نتواند کردن تن مردمان را هم مطیع خویش نتواند کردن و چون تن خویش را فرمان بردار خویش کردی بآموختن هنر سلامت دو جهان یافتی، که سلامتی دو جهان اندر هنرست و سرمایه همه نیکها اندر دانش و ادبست، خاصّه ادب نفس و تواضع و بارسائی و راست‌گوئی و باک‌دینی و باک‌شلواری و بی‌آزاری و بردباری و شرمگینی است، اما بحرّیت[۱]شرمگینی،


  1. خ بحدیث