هم دانستنی و هم کفتنی است سخنی بود که صلاح دینی و دنیائی او بد آن بسته است و بهر دو جهان بکار آید، از کفتن و شنودن کوینده و شنونده را نفع بود و آنک دانستنی و نکفتنی جنان بود که عیب محتشمی یا عیب دوستی ترا معلوم شود، تا از طریق عقل یا از کار جهان ترا تخیلی بندد، که آن نه شرع بود، جون بگوئی[۱] یا خشم آن محتشم [۲] ترا حاصل آید، یا آ رار آن دوست، یا بیم شوریدن غوغا و عامه بود بر تو، بس آن سخن دانستنی بود و ناگفتنی (ص 41)، اما ازین چهار نوع که گفتم بهترین آنست که هم دانستنی است و هم ناگفتنی[۳]، اما این چهار نوع سخن هر یکی را دو رویست: یکی نیکو و یکی زشت؛ سخن که بمردمان نمایی نکوترین نمای، تا مقبول بود و مردمان درجۀ تو بشناسند، که بزرگان و خردمندان را بسخن بدانند، نه سخن را بمردم، که مردم نهان است زیر سخن خویش، جنانک امیرالمؤمنین علی رضیالله عنه میگوید: المرء مخبوء تحت لسانه و سخن بود که بگویند بعبارتی که از شنیدن آن روح تازه شود و همان سخن بعبارتی دیگر بتوان کفت که روح تیره گردد.
حکایت: شنیدم که هارون الرشید خوابی دید بر آن جمله که بنداشتی که جمله دندانهاء او از دهان بیرون افتادی بیکبار، بامداد معبری را بخواند و برسید که تعبیر این خواب چیست؟ معبّر گفت: زندگانی امیرالمؤمنین دراز باد؛ همه اقرباء تو بیش از تو بمیرد، چنانک کس نماند. هارون الرشید گفت: این معبر را صد چوب بزنید که وی این چنین سخن دردناک چرا گفت در روی من، جون جمله قرابات من بیش از من بمیرند بس آنگاه من که باشم؟ خوابگزاری دیگر را فرمود آوردن و این خواب را با وی بگفت. خوابگزار گفت: بدین خواب که امیرالمؤمنین دیده است دلیل کند که امیرالمؤمنین دراز زندگانیتر از همه اقربا باشد. هارون الرشید گفت: دلیل العقل واحد[۴] تعبیر از آن بیرون نشد (ص 42)، اما عبارت از عبارت بسیار فرق است، این مرد را
صد دینا فرمود.