برگه:Qabus nama.pdf/۸۷

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۳۷
 

آخر گفت: اگر خواهی که رنج تو ضایع نباشد، بجای مردمان، رنج مردمان بجای خویش ضایع مکن.

آخر گفت: اگر خواهی که کم دوست نباشی کینه مدار.

آخر گفت: اگر خواهی که بی‌اندازه اندوهگین نباشی حسود مباش.

[دیگر گفت: اگر خواهی که از رنجیدگی دور باشی آنچه نرود مران.]

آخر گفت: اگر خواهی که زندگانی بآسانی گذاری روش خود را بر روی کاردار.

آخر گفت: اگر خواهی که ترا دیوانه‌وار نشمرند آنج نایافتنی بود مجوی.

آخر گفت: اگر خواهی که با آزرم بباشی و با آب روی آزار کس مجوی.

آخر گفت: اگر خواهی که فریفته نباشی کار ناکرده را کرده مبندار.

[دیگر گفت: اگر خواهی که پردهٔ تو دریده نشود پرده کس مدر.]

آخر گفت: اگر خواهی که بر قفاء تو نخندند زیردستان را باک دار.

[دیگر گفت: اگر خواهی که از پشیمانی دراز ایمن کردی بهوای دل کار مکن.]

آخر گفت: اگر خواهی که زیرک باشی روی خویش در آیینهٔ کسان بین.

آخر گفت: اگر خواهی که بی‌بیم باشی بی‌آزار باش.

آخر گفت: اگر خواهی که قدر تو بر جای باشد قدر مردمان بشناس.

آخر گفت: اگر خواهی که بقول تو کار کنند بقول خود کار کن.

آخر گفت: اگر خواهی که پسندیدهٔ مردمان باشی بر آن کس که خرد دارد[۱] راز خویش آشکار مکن.

آخر گفت: اگر خواهی که برتر از مردمان باشی فراخ نان و نمک باش.

آخر گفت: چرا دشمن نخوانی (ص۵۰) کسی را که جوانمردی خویش در آزار مردمان داند؟

آخر گفت: چرا دوست خوانی کسی را که دشمن دوستان تو بود؟

آخر گفت: با مردم بی هنر دوستی مدار که مردم بی هنر نه دوستی را شاید


  1. خ: با آن کس که خرد ازو نهان باشد