باب دهم
اندر خویشتن داری و ترتیب خوردن و آیین آن
بدان ای پسر که مردم عامه را در شغلهاءِ خویش ترتیب و اوقات پدید نیست و بوقت و ناوقت ننگرند[۱] و خردمندان و بزرگان هر کاری را از آن خود وقتی دارند، بیست و چهار ساعت شباروزی را بر کارهاءِ خویش ببخشند، میان هر کاری وقتی نهاده و حدّ و اندازه پدید کرده، تا کارهاء ایشان بیک دیگر نیآمیزد و خدمتکاران ایشان را نیز معلوم بود که بهروقت بچه کار مشغول باید بودن، تا شغلهاء ایشان همه برنظام باشد. اما اول تجربت طعام خوردنی، بدانک عادت مردمان بازاری چنان است که طعام بیشتر بشب خورند و آن سخت زیان دارد، دایم باتخمه باشند و مردمان لشکری بیشه را عادت چنانست که وقت و تاوقت ننگرند[۱]، هرگاه کی (ص ۵۹) یابند بخورند و این عادت ستورانست که هر گاه که علف یابند بخورند و مردمان محتشم و خاص در شباروزی یک بار خورند و این طریق خویشتنداری است ولکن مرد ضعیف گردد و بیقوت، پس چنان باید که مردم محتشم بامداد خلوت بکند و آنگاه بیرون آید و بکدخدائی خویش مشغول شود تا نماز پیشین بکند، آنقدر نیز که راتب باشد رسیده باشد و آن کسان که با تو طعام خورند حاضر فرمای کردن تا با تو طعام خورند، اما طعام بشتاب مخور، آهسته باش، با سر خوان با مردمان حدیث همی کن، چنانک در شرط اسلام است ولکن سر در بیش افگنده دار و در لقمۀ مردمان منگر.
حکایت: شنودم که وقتی صاحب [اسماعیل بن][۲] عباد نان میخورد، با ندیمان و کسان خویش، مردی لقمۀ از کاسه برداشت، مویی در آن لقمۀ او بود، صاحب بدید، گفت: آن موی از لقمه بیرون کن. مرد لقمه از دست بنهاد و برخاست و برفت.