این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
153
OMAR KHAYYAM
۲۲۵
چون شاهدِ روح خانه پرداز شود | ||||||
هر جنس باصْلِ خویشتن باز شود | ||||||
این سازِ وجودِ چار ابریشم طبْع | ||||||
از زخمهٔ روزگار بیساز شود |
۲۲۶
انها که بفکر درِّ معنی سفتند | ||||||
در ذاتِ خداوند سخنها گفتند | ||||||
واقف چو نگشتند بر اسرارِ فلک | ||||||
اوّل زنخی زدند و آخر خفتند |
۲۲۷
این خلق همه خرانِ با افسوساند | ||||||
پر مشعله و میان تهی چون کوساند | ||||||
خواهی که کفِ پای ترا میبوسند | ||||||
خوش نام بزی که بندهٔ ناموساند |
225.C. L. A. I.Abésham tab', like Hátim tab'.
226.Possibly a hit at the Mutakallamín, or scholastic theologians.
227.C. L. A. I.Bá afsós is an epithet, like bá khabar, and hence kharán the noun, qualified by it, takes the izáfat.Lumsden, ii. 259.Pur mash'ala 'full of glitter;' compare, pur mae in No 179.