این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
177
OMAR KHAYYAM
۲۶۱
ای خوش پسرِ غمزهگرِ زنگ آمیز | ||||||
بنْشین و هزار فتنه بنْشان و مخیز | ||||||
تو حکم همیکنی که در من منگر | ||||||
این حکم چنان بود که کج دار و مریز |
۲۶۲
با تو بخرابات اگر گویم راز | ||||||
به زانکه کنم بیتو بمحراب نماز | ||||||
ای اوّل و آخرِ همه خلقان تو | ||||||
خواهی تو مرا بسوز و خواهی بنواز |
۲۶۳
با مردمِ پاکباز و عاقل آمیز | ||||||
از نا اهْلان هزار فرسنگ گریز | ||||||
گر زهر دهد ترا خردمند بنوش | ||||||
ور نوش دهد ز دست نا اهل بریز |
261.N.Line 4, a proverb denoting an impossibility.
262.C. L. N. A. B. I. J.This is clearly an address to the Deity.
263.L. N.Line 2 is in metre 17.