این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
275
OMAR KHAYYAM
۴۰۸
این چرخ چو طاسیست نگون افتاده | ||||||
دروی همه زیرکان نگون افتاده | ||||||
در دوستیِ شیشه و ساغر نگرید | ||||||
لب بر لب و در میانه خون افتاده |
۴۰۹
ای من درِ میخانه بسبلت رُفته | ||||||
ترکِ بد و نیکِ هر دو عالم گفته | ||||||
گر هر دو جهان چو گوی افتد بکوی | ||||||
بر من بجوی چو مست باشم خفته |
۴۱۰
قطره بگْریست که از بحر جدائیم همه | ||||||
بحر بر قطره بخندید که مائیم همه | ||||||
در حقیقت دگری نیست خدائیم همه | ||||||
لیک از گردشِ یکنقطه جدائیم همه |
408.C. L. N. A. B. I.Blood, an emblem of hate.
409.L. N. B.In lines 3 and 4 note Gúi, kúy and jăi, scanned as trochee, monosyllable, and iambus respectively.Bl., Prosody, p. 12.
410.N.This is in Ramal metre, No. 50.Compare Gulshan i Ráz, line 710.