این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
299
OMAR KHAYYAM
۴۴۴
از آمدنِ بهار و از رفتنِ دی | ||||||
اوراقِ وجود ما همیگردد طی | ||||||
می خور مخور اندوه که گفتست حکیم | ||||||
غمهایِ جهان چو زهر و تریاکش می |
۴۴۵
ای دل می و معشوق بکن در باغی | ||||||
سالوس رها کن و مکن رزّاقی | ||||||
گر پیر و احمدی خوری جامِ شراب | ||||||
زان حوض که مرتضاش باشد ساقی |
۴۴۶
بر سنگ زدم دوش سبوئی کاشی | ||||||
سرمست بُدم که کردم این اوباشی | ||||||
با من بزبانِ حال میگفت سبو | ||||||
من چون تو بدم تو نیز چون من باشی |
444.C. L. N. A. I. J.
445.N.Note the change from the imperative to the aorist.In line 4 scan Murtăzáshă.Murtaza (Ali) is the celestial cupbearer.
446.C. L. N. A. B. I.Sabóyĭy, yá i batní, joined to the noun by euphonic or conjunctive yá.