این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
319
OMAR KHAYYAM
۴۷۴
عالم همه کر چو گوی افتد بکوئی | ||||||
من مست و خراب خفته بر من بجوئی | ||||||
دوشم بخرابات گرو میکردند | ||||||
خمّار همیگفت که نیکو گروئی |
۴۷۵
گه گشته نهان رُو بکسی ننْمائی | ||||||
گه در صورِ کون و مکان پیدائی | ||||||
این جلوهگری بخویشتن بنْمائی | ||||||
خود عینِ عیانیّ و خودی بینائی |
۴۷۶
گر رویِ زمین بجمله آباد کنی | ||||||
چندان نبود که خاطری شاد کنی | ||||||
گر بنده کنی بلطف آزادیرا | ||||||
بهتر که هزار بنده آزاد کنی |
474.C. L. N. A. I. J.Note the yás i tankír in kuyé, juyé, and girnyé.
475.C. L. N. A. I. J.Compare the Vulgate, "ludens in orbe terrarum," and Gulshan i Ráz, p. 11.
476.L. N.