برگه:RobaiyatKhayyamForoughi.pdf/۴۸

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
  چون نیست مقام ما درین دهر مقیم پس بی می و معشوق خطائی است عظیم  
  تا کی ز قدیم و محدث امّیدم و بیم چون من رفتم جهان چه محدث چه قدیم  
 
  چون ابر بنوروز رخ لاله بشُست برخیز و بجام باده کن عزم درست  
  کاین سبزه که امروز تماشاگه ماست فردا همه از خاک تو برخواهد رست  
 
  بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی سرمست بُدم چو کردم این اوباشی  
  با من بزبان حال میگفت سبو من چون تو بُدم تو نیز چون من باشی  
 
  یک قطرهٔ آب بود و با دریا شد یک ذرّه خاک با زمین یکتا شد  
  آمد شدن تو اندرین عالم چیست آمد مگسی پدید و ناپیدا شد  
 
۴۶