برگه:RobaiyatKhayyamForoughi.pdf/۵۱

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
  آنها که کهن شدند و آنها که نوند هرکس بمراد خویش یک یک بردند  
  این کهنه جهان بکس نماند باقی رفتند و رویم و دیگر آیند و روند  
 
  آرند یکی و دیگری بربایند بر هیچکسی راز همی نگشایند  
  ما را ز قضا جز اینقدر ننمایند پیمانهٔ عمر ماست می‌پیمایند  
 
  از جِرم گِلِ سیاه و تا اوج زحل کردم همه مشکلات کلّی را حلّ  
  بگشادم بندهای مشکل بحیل هر بند گشاده شد بجز بند اجل  
 
  برخیز بُتا بیار بهر دل ما حلّ کن بجمال خویشتن مشکل ما  
  یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم زان پیش که کوزه‌ها کنند از گِلِ ما  
 
۴۹