این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
قانع بیک استخوان چو کرکس بودن | به زانکه طفیل خوان ناکس بودن | |||||
با نان جوین خویش حقّا که به است | کالوده بپالودهٔ هر خس بودن |
تا چند کنی خدمت دونان و خسان | جان بر سر هر طعمه منه چون مگسان | |||||
نانی بدو روز خور مکش منت کس | خونِ دل خود خوری به از نان کسان |
یک نان بدو روز اگر شود حاصل مرد | وز کوزه شکستهٔ دمی آبی سرد | |||||
مامور کم از خودی چرا باید بود | یا خدمت چون خودی چرا باید کرد |
ای دیده اگر کور نهٔ گور ببین | وین عالم پر فتنه و پُر شور ببین | |||||
شاهان و سران و سروران زیر گِلَند | روهای چو مَه در دهن مور ببین |
۵۶