برگه:RobaiyatKhayyamForoughi.pdf/۸۳

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۴۰

  گر شاخ بقا ز بیخ بختت رست است ور بر تن تو عمر لباسی چست است  
  در خیمهٔ تن که سایه‌بانی است ترا هان تکیه مکن که چار میخش سست است  

۴۱

  گویند کسان بهشت با حور خوش است من میگویم که آب انگور خوش است  
  این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار کآواز دهل شنیدن از دور خوش است  

۴۲

  گویند مرا که دوزخی باشد مست قولی است خلاف و دل در آن نتوان بست  
  گر عاشق و میخواره بدوزخ باشند فردا بینی بهشت همچون کف دست  

۴۳

  من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت  
  جامی و بتیّ و بربطی بر لبِ کشت این هرسه مرا نقد و ترا نسیه بهشت  
۸۱