این برگ همسنجی شدهاست.
۴۳۶
بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی | ||||||
سرمست بُدم که کردم این اوباشی | ||||||
با من بزبان حال میگفت سبو | ||||||
من چون تو بُدم تو نیز چون من باشی |
۴۳۷
بر کوزه گری پریر کردم گذری | ||||||
از خاک همی نمود هر دم هنری | ||||||
من دیدم اگر ندید هر بیخبری | ||||||
خاک پدرم در کف هر کوزه گری |
۴۳۸
برگیر ز خود حسابی ار با خبری | ||||||
کاوّل تو چه آوریّ و آخر چه بری | ||||||
گوئی نخورم باده که میباید مرد | ||||||
میباید مرد اگر خوری یا نخوری |